انگار همین دیروز بود...
سلام عسل مامان خوبی نازنینم؟ شاید این آخرین پستم قبل از یکسالگیت باشه.آخه اینروزا سرم شلوغه.دارم برای تولدت آماده میشم. البته قرار نیست خیلی مفصل باشه .ایشالا وقتی بزرگتر شدی برات یه تولد توپ میگیرم تا خودت هم بتونی حسابی خوش بگذرونی و کیف کنی. عطا هرچی از شلوغیا و شیرینیات بگم کم گفتم.گاهی دیگه واقعا از دستت عاجز میشم.هیچ جوری جلو دارت نیستیم وقتی بخوای کاری رو بکنی.هزار بارم بکشمت کنار باز راه میفتی میری پی شلوغیت.خدا رو شکر که سالمی و شیطونی میکنی و به خونمون صفا دادی.یعنی واقعا الان گیج میمونیم که قبل از بدنیا اومدن تو چه زندگی کسالت آوری داشتیم و خودمون نمیدونستیم. اینو مامان جون اینا هم میگن. رهای خاله هم کلی بزرگ شده و...
نویسنده :
مامانی
23:32